نتایج جستجو برای عبارت :

هرچه بادا باد

رئیس جمهوری با تأکید بر اینکه در برابر قدرت‌های زورگو و زیاده‌خواه، تسلیم نمی‌شویم، گفت: ما اهل منطق و مذاکره‌ایم اگر با احترام کامل و در چارچوب مقررات بین‌المللی سر میز مذاکره بنشینند، نه اینکه فرمان مذاکره صادر کنند.
ظاهرا کوتاه آمده اند و قرار است نفسی بکشیم ما مردم
نه، صحبتی از عشق نیست. صحبت از نور سپیده، افتاده به دالانِ نمورِ قلب است. آن اتفاقی که رخداد، در طولایِ سرنوشتش نیست، آن اتفاق که نمی‌افتد.
عرصه‌ی پهناورِ زیستن، وقتی مجال بودن ندارد می‌شود ما. باشد، هر چه بادا باد، بوسه‌ات آباد.. 
چیزی بین غصه و درده که اونقدر خوب نباشی که به دردی بخوری که دوست داشتی می خوردی، ولی خب همینه دیگه.
برو درخشان شو... 
نه به خاطر به دردی خوردن، که این حاصل می شه. ولی به خاطر اینکه به خود ارزشمندت نزدیک و نزدیک تر شی.
 
یاری که دلم خستی، در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد، تا باد چنین بادا.
 
زان خشم دروغینش، زان شیوه ی شیرینش.
عالم شکرستان شد، تا باد چنین بادا.
دل داده ام بر باد، بر هرچه بادا باد                       مجنون تر از لیلی، شیرین تر از فرهاد
ای عشق از آتش اصل و نسب داری                   از تیره ی دودی، از دودمان باد
آب از تو توفان شد خاک از تو خاکستر                  از بوی تو آتش، در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین، چون بیستون ویران               هر کوه بی فرهاد، کاهی بدست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند                       ارث پدر ما را، اندوه مادرزاد
از خاک ما در باد، بوی تو می آید              
به دو خطبه‌ی طربناک چو کشید باده از تاکبه ترانه گفت با دل که بخیز چست و چالاک
سر غم قمار می‌کن به شعف نثار می‌کنسپه‌اش غبار می‌کن به فَرَش بتاز بی‌باک
سر غم گرفتم آن دم به دو ضربه‌ی مصمم کمرش به باد دادم کت و کول کهنه بر خاک
پدرش سیاه‌جامه سوی من سحر روان شدقد و شانه همچو رستم دک و پوزه همچو ضحّاک
کمر پدر گرفتم که سوی پسر فرستمغم و خصم هر دو خوشتر ته گور سرد نمناک
قمرم بگفت حلمی به سر سجاده‌ی می  سحری دعای مستان برسد به گوش افلاک
«دل غم هلا
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا

ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا

یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا

هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی
نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا

زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه
هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا

زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش
عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا

شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
خورشید
زخم‌ها بر تنِ ملّت بادا
خرمنِ سوختگان سوخت که سوخت
ریش و عمّامه سلامت بادا...
محمدرضا طاهری
@Parsa_Night_narrator
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
هرچه کُنی بکن، مَکنترکِ من ای نگار منهرچه بَری بِبَر، مَبَرسنگدلی به کار منهرچه هِلی بِهِل، مَهِلپرده به روی چون قمرهرچه دَری بِدَر، مَدرپرده‌ی اعتبار منهرچه کِشی بِکِش، مَکِشباده به بزمِ مدّعیهرچه خوری بخور، مخورخونِ دلِ فگار منهرچه دَهی بده، مَدهزلف به باد، ای صنمهرچه نَهی بِنِه، مَنِهدام به رهگذار من هرچه کُشی بکُش، مَکُشصید حرم که نیست خوش هرچه شَوی بـِشو، مَشوتشنه به خونِ زار منهر چه بُری بِبُر، مَبُررشته‌ی اُلفتِ مراهرچه کَن
دیشب هزار بار گریه کردم از ته دل. خسته شدم و دل تنگم و از طرفی امتحان دارم. امتحان فردا ک مثل امتحان روز یکشنبه هیچ کس حتی شاگرد اول کلاس از افتادنش در امان نیست!
امتحان یکشنبه رو خراب کردم و دیشب ب خاطر اینکه دوباره درس همون استاده از قیافه ی کتاب حالم بد میشد
  بچه ها اومدن و چرت و پرت گفتیم و خندیدم و بعد اونا رفتن درس بخونن اما من خوابیدم
امروز ساعت 5 بیدار شدم. سرحال. بدون هیچ اثری از ناراحتیای دیشب.هوا برعکس روزای قبل خنکه. با سرعت درسو پیش م
شُد جمهوری اسلامی به پا
 
که هم دین دهد هم دنیا به ما

از انقلاب ایران دِگر
 
کاخ ستم گشته زیر و زِبَر

تصویر آیندهٔ ما،
 
نقش مراد ماست

نیروی پایندهٔ ما،
 
ایمان و اتحاد ماست

یاریگر ما دست خداست
 
ما را در این نبرد او رهنماست
         در سایهٔ قرآن جاودان         
     پاینده بادا ایران     
....
 
 

آزادی چو گل‌ها در خاک ما
 
شکفته شد از خون پاک ما

ایران فرستد با این سرود
 
رزمندگان وطن را درود

آیین جمهوری ما
 
پشت و پناه ماست

سود سلحشوری ما
دانلود آهنگ شاد راشید
دانلود آهنگ کوچه تنگه بله عروس قشنگه بله
Download Rashid Music Happy

در این پست برای شما دانلود آهنگ بادا بادا مبارک بادا را با بالاترین کیفیت برای دانلود قرار دادیم
انتقادات و پیشنهادات خودتون در مورد سایت و نظرتون رو در مورد آهنگ از بخش نظرات برای ما بفرستین

دانلود آهنگ شاد راشید / آهنگ شاد امشب چه شبیست / دانلود آهنگ کوچه تنگه بله عروس قشنگه بله
دل ما چو چنگ #زهره که گسسته تار بادا
به گداز ماه منگر به گسستگی زهره
تو حلاوت غمش بین که یکش هزار بادا
حضرت مولانا
هم اکنون شاهد همنشینی (مقارنه / همیستانی) هلال شب سوم ماه مبارک رمضان ۱۴۴۱ و سیاره درخشان ناهید (زهره) با جدایی زاویه‌ای ۶.۳ درجه در افق غربی آسمان هستیم.
با کمی دقت می‌توانید نور #زمین_تاب را‌ نیز گرداگرد ماه مشاهده کنید. زمین تاب در حقیقت نور خورشید است که از زمین بازتاب شده، به ماه رسیده و سپس توسط ماه انعکاس می‌یابد.
عکس: سجاد ص
«راه» مشخص است. چاه ها ما را در خویش می مکند. مگر بی هیچ تردید، بر جایِ پایِ «پیشروها» پا بگذاریم. و برای درک شرایط مسیر، «کتاب» را همپایِ لحظه ها بکنیم. و در بخش «آخِرین چشمه»ی «آگاهیگاه» شما با «راه» و «کتاب» آشنا می شوید، کاربردانه، به یاری و رخصتِ خدا. بادا لیاقتِ ماست
گفتم که شکایتی بخوانم * از دست تو پیش پادشا منکاین سخت دلی و سست مهری * جرم از طرف تو بود یا من ؟دیدم که نه شرط مهربانی است * گر بانگ بر آرم از جفا منگر سر برود فدای پایت * دست از تو نمی کنم رها منجز وصل تو ام حرام بادا * حاجت که بخواهم از خدا منگویندم از او نظر بپرهیز * پرهیز ندانم از قضا منهرگز نشنیده ای که یاری * بی یار صبور بود تا من.سعدی
این شعر من را یاد دوسال پیش در چنین روزهایی انداخت و به خود که آمدم صفحه گوشی را خیس از اشک دیدم.
 
شعر مولودی نیمه شعبان
 
یا اباصالح یا اباصالح یا اباصالح یا اباصالح…
 
نیمه ی ماه شعبان/سرزد خورشید تابان/نور هر انجمن آمد
 
جلوه شد روی جانان/عرش حق شد گلستان/حجت بن الحسن آمد
 
تو و زیبایی وحُسن و ملاحت/چشم فلک مثه اون ندیده
 
آی عاشقای آقا،همین امروز/مادرش عیدی مارو میده
 
تو امید عاشقانی/یاور مستضعفانی/مقدمت بادا مبارک یا اباصالح
 
دلخوشی شیعیانی/یاور مستضعفانی/مقدمت بادا مبارک یا اباصالح
 
یا اباصالح یا اباصالح یا اباصالح یا اباصالح
بیدار که شدم بازوانش، پذیرا و دعوت کننده در برم گرفته بودند و بازدمش موهای پس‌سر و گردنم را 
می‌رقصاند. 
یادم افتاد که جغرافیای امن آغوشش، تاریخ صعب پشت سر را چنان به فراموشی سپرده که گویی
انسان امروز، پدران نخستین‌ش را ... .
چشمانم را باز بستم و خودم را بیش‌تر سُر دادم در فضای اثیری بین سینه و دستانش.

هیس ... کسی مرا بیدار نکند!
 
بیدار که شدم، بازوانش پذیرا و دعوت کننده در برم گرفته بودند و بازدمش موهای پس‌سر و گردنم را 
می‌رقصاند. 
یادم افتاد که جغرافیای امن آغوشش، تاریخ صعب پشت سر را چنان به فراموشی سپرده که گویی
انسان امروز، پدران نخستین‌ش را ... .
چشمانم را باز بستم و خودم را بیش‌تر سُر دادم در فضای اثیری بین سینه و دستانش.

هیس ... کسی مرا بیدار نکند!
 
آخ. عزیزم، سلام.
از آخرین باری که برات نوشتم مدت‌ها می‌گذره. اصلا یادم نمیاد آخرین بار کی بود که خوب بهت گوش دادم. که شنیدمت. دیشب شب سختی بود، مهم نیست چرا، مهم اینه که الان من روی صندلی چرخدار روبه‌روی پنجره اتاق، روبه‌روی درخت انار و شمعدونی‌های مامان نشستم و خورشید با دست های گوشتالو و گرمش صورتم رو نوازش میده. و آسمون رو می‌بینم که یک‌پارچه حریر آبی رنگ روی خودش انداخته، چشم‌های خمارش رو بهِم میدوزه و با لبخند نفسش رو بیرون میده، ن
این شعر را یک‌روز در مکه سرانداختم و نا‌تمام ماند، شب اول محرم تمامش کردم:
 
 
از خاک مکه بر حرم کربلا سلاماز خانهٔ خداست به خون خدا سلام
بادا سلام زم‌زم، بر ساحل فراتبر دشت نینواست، ز دشت منا سلام
از چار رکن خانه به شش‌گوشهٔ حسینوز قبله سوی قبّهٔ آن پیشوا سلام
از مولد النبی و ز غار حرای اوبادا به پارهٔ جگر مصطفی سلام
از مولد علی و ز رکن یمانی‌اشبر مدفن سر پسر مرتضی سلام
از مدفن خدیجهٔ کبری و غربتشبادا همی به زادهٔ خیرالنسا سلام
از‌ حجر اسم
به خودم قول دادم از امروز
شاعری دست و پا شکسته شوم
آن قَدَر از تو شعر بِنویسم
تا از این حال زهر، خسته شوم

به خودم قول دادم از امروز
می روم تا که هر چه بادا باد....
ما ندیدیم روز خوش اما
خانه ی عاشقیتان آباد
#حمید_رفایی 
#شاعرانه
@hamidrefaeipoem
مثل نویسی درخت هرچه بارش بیشتر میشود سرش فروتر می آید داستان ضرب المثل درخت هر چه بارش بیشتر میشود سرش فروتر می آید داستان ضرب المثل درخت هرچه بارش بیشتر سرش فروتر می آید باز افرینی مثل درخت هرچه بارش بیشتر میشود سرش فروتر میاید درخت هرچه بارش بیشتر باشد سرش فروتر می اید حکایت درخت هرچه پربارتر سربه زیرتر انشا درخت هرچه پربارتر سربه زیرتر گسترش مثل خفته را خفته کی کند بیدار
انشا در ادامه مطلب
ادامه مطلب
امسال که اصلن سال نبود، معضلات و دغدغه ها و مصیبتها بود، ولی ایکاش لا اقل به خوشی قرن سیزدهم را تموم کنیم، مثل فیلمای قدیمی ایرونی! با یه جشن عروسی که همه تووش دعوتن، با موسیقی بادابادا مبارک بادا تا بله برون و بردن عروس و دوماد به حجله و بعدش رقص دسته جمعی میهمانها! جوری که تووی تاریخ بنویسند بالاخره آخرش قشنگ تموم شد!
#سالروز_ازدواج_پیامبر_اکرم_حضرت_خدیجه
بر همه عالم تهنیت بادا
جشن پیوندت یا رسول الله
ذکر جان ،کوثر و حمد و تبارک
یا خدیجه یا محمد مبارک
سالروز پاکترین، زلالترین، شادترین و مقدس ترین پیوند هستی مبارکباد . 
کانال خبرهای بروز موسسه قرآنی شیفتگان وحی♦پیام رسان سروشhttps://sapp.ir/shifteganvahy♦پیام رسان ایتاhttps://eitaa.com/qom_02537233390
ترسناکه.
دوست ندارم این اتفاق برای من بیفته.
ترجیح میدم توی اوج *** از درد بمیرم ولی اتفاق نیفته.
درسته هیجان انگیزه و ادمو به وجد میاره حتی منو. ولی بازم این چیزی از ترسناک بودنش کم نمیکنه.
شاید تصورش برام جالب باشه اما واقعیتش برام وحشتناکه.
ولی خب ذوق زدن واسه بقیه یه کم ازار دهندست وقتی میبینی توهم میتونی توی اون شرایط باشی.
بیخیال اصن هر چه بادا باد. فعلا از نمای ماه رنگارنگم لذت میبرم .البته فقط توی این موضوع.
خوار گردد غم، اگر غمخوار ما یاری شود،
گل شود خار و یقین هر زیب گلزاری شود.
در وطن بودم، مرا پروای آزاری نبود،
بی وطن آزرم ها صد رنج و آزاری شود.
زهر گفتار و سخن بدتر بود از زهر مار،
زهر مار آخر دوای درد بیماری شود.
آن سفیداری که دارد سایه عمری بر سرت،
برکن از بیخش، اگر او پایه داری شود.
می رود از دست کار و دست می ماند ز کار،
نابکاری با فریب ار مانع کاری شود.
زهر بادا طعم تریاک حسد بر کام او،
بر خمار کیف او هر کس گرفتاری شود.
خدایا
هرچه گفتی هرچی دستور دادی قبول کردیم
هرچه کردی هرچی قسمت دونستی قبول کردیم
چه اونی که بعدا فهمیدیم چه اونی که هرگز درکش نکردیم
هرچه قضا و قدر بود هرچی زدی دم نزدیم 
سخت بود سختی کشیدیم
درد داشت دردشو کشیدیم
اما دیگه الان خسته ایم
بفهم..
یه بارم تو بفهم..
به راستی علت حضور ما در این سیاره چیست؟ بهترین پاسخی که می توان به این سوال داد این است که “برای عشق ورزیدن”. سخن از عشق در کلام عرفا بسیار گفته شده مثلا حضرت حافظ می فرماید:
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند
شیخ ابو سعید ابوالخیر می فرماید:
وا فریادا زعشق وا فریادا            کارم به یکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا         ورنه من و عشق هر چه بادا بادا
عشق زیباترین، هیجان انگیزین و وصف ناشدنی ترین اح
حیف آن عمری که او بی عشق جانبخشا گذشت،
حیف آن عشقی، اگر با داد و واویلا گذشت.
غرق بادا در گنه، قلبی نورزد عشق پاک،
حیف عمر فاسقی از این جهان رسوا گذشت.
حیف عمر ابلهی، عمری پی دولت دوید،
حیف عمر عاقلی، با هرزه و رؤیا گذشت.
لال گردد آن زبانی که نمی گوید خدا،
حیف آن امت، که او بی دین و بی تقوا گذشت.
بی کفن میرد غریبی، نیست ایرادی دگر،
حیف آن مرگی اگر بی ذکر "لا الا"گذشت
مکّه و مینا نرفتی جرم نبود پیش حق،
حیف عمر غافلی، با ساغر و مینا گذشت.
جور دنیا هم گ
▫️
بر گل نظری فکندم از بی‌خبری
دلدار به من گفت که شرمت بادا
رخسارمن اینجا و تو برگل نگری؟!

#مــولانـــا
‌‌‌‌ ─═┅✰❣✰┅═─
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
گاهی دلم پر می کشد ، تا بام مادر عائشه(رض)تا بشنود از قدسیان ، پیغام مادر عائشه(رض)محبوبه ای خیرالوراء ، تسکین درد مصطفی(ص)آرامش پیغمبر(ص) از ، آرامش مادر عائشه(رض)تدوین بشد از مادرم ، فقهی که از احمد شنیدصدها روایت نقل و شد ، از کام مادر عائشه(رض)هرکس که دارد در دلش ایمان به الله و رسول ، حرمت کند باید که او مقام مادر عائشه(رض)طعنه به پاکان می زند خفاش تاریکی شب ، تا کور و می گردد ز نور تام مادر عائشه(رض)طبق گواهی خدا ، ایشان بری از توهمت استاز آنچ
شعر در مورد باد
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد باد برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
معمای پیچیده ای ست
موهای تاب خورده ات
در میان باد
شعر در مورد باد
به موهایت سنجاق بزن
باد
تحمل این همه پریشانی را ندارد
من به باد سوء ظن دارم
به تو که می رسد
نسیم می شود…
شعر در مورد باد میوزد
من و باد ِ صبا مسکین دو سرگردان ِ بی حاصل
من از افسون ِ چشمت مست و او از بوی گیسویت
شعر در مور
هرچه تاریخ ایران را مطالعه می‌کنم، تقسیم‌بندی‌های جامعه‌شناسان، بیشتر زیر سوال میرود!
دور کیم می‌گفت در جوامع سنّتی، نظم مکانیکی و در جوامع مدرن، نظم ارگانیکی حاکم است!
امّا در عصر صفوی و قاجار که مدرن اوّلیه به حساب می‌آیند، هرچه به شهرها و مراکز پیشرفت، نزدیک‌تر می‌شویم، دین حضور پررنگ‌تری دارد(نظم مکانیکی) و هرچه به روستاها نزدیک‌تر می‌شویم، از لحاظ عقاید و سنّت‌ها، آزادی بیشتری وجود دارد.(نظم ارگانیکی)

برای مطالعه‌ی جنبه‌ها
تو مسافر عشقی و من هر دم در یادت.
فکر کردن به تو، چنان در بیداریم جاریست، که هر لحظه حضورت را احساس میکنم.
چشمانم را هم که میبندم، کنارمی.اما اینبار پر رنگ تر.زیباتر. ملموس تر...
این پاییز فقط دستانت را کم دارد تا کوچه های باغ فردوس را قدم بزنیم و کنار کوچه ی دلبر عکسی به یادگار بگیریم و من از این عشق سرمست شوم و انتظار باز دیدنت را هرچه طولانی، هرچه بیشتر بکشم...
 
اصلا گور پدر هر چه خیر و مصلحت و آینده است!
وقتی دو نفر میخواهند به هم برسند، بگذار برسند!
تهش این است که میفهمند نمیشود و جدا میشوند دیگر. غیر از این است؟
به ما چه که انتهای این راه بن‌بست است!
به ما چه که آن دو از زمین تا آسمان فرق دارند!
تا بوده همین بوده! آدمی تا خودش تجربه نکند، درس نمیگیرد.
وقتی با گذشت چند سال و با وجود ازدواج، هنوز بگویند: «نگذاشتند که ما به هم برسیم»
وقتی هر چه بگویی و دلیل بیاوری به خرجشان نرود که نرود؛
بگذار به سنگ بخورد
حس من امروز این بوده که وارد ماهی شدیم که هرچه آرزو کنم و از خدا بخواهم برایم برآورده میکند و  از دیروز به این فکر میکردم که پارسال ماه رمضان از خدا چه خواستم و خدا چه کرد و همینجور که با خودم مرور میکردم میدیدم هرچه خواستم بهبهترین شکل عطا کرده است و امروز روز اول ماه رمضان با قوت و انگیزه بیشتر از خدا طلب حاجت  دارم...
از جمله حرف هایی که احساس می کنم درست است اما می دانم غلط است :
1- فقیر که هستیم بیشتر یاد خدا می افتیم پس فقر بهتر است از ثروت ...
2- وقتی دانسته هامان کمتر باشد و بی خبر تر باشیم از این عالم و در یک کلمه هرچه "ساده" تر باشیم بیشتر احساس عجز می کنیم و بیشتر احساس نیاز می کنیم که به خداوند توکل کنیم . و هرچه عالم تر باشیم انگار حس می کنیم که همین علم برای رفع مشکلات ما کافی است ...
3- هرچه مشکلات و گرفتاری ها بیشتر باشد ندای یا الله ما هم بلند تر می شود و هر
ور گویمت که #ماهی مه بر زمین نباشد
لعلست یا لبانت قندست یا دهانت
تا در برت نگیرم نیکم یقین نباشد
گر هر که در جهان را شاید که خون بریزی
با یار مهربانت باید که کین نباشد
عشقش حرام بادا بر یار سروبالا
تردامنی که جانش در آستین نباشد
سعدی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
برخلاف اینکه دوره های قبل جمع زیادی از مردم را با ابزار «ترس» به پای صندوق ها می کشاندند، اما این بار صندوق های رأی در غیاب آنها برگذار شد، و این بود که نتیجه کاملاً متفاوت با دوره های قبل در آمد.- در غیاب ترسوهای کرونایی
- در غیاب سایه ی جنگی که در سایه ی اقتدار این روزهای کشور بی خاصیت شد
- در غیاب عروسک های دست ماهواره که هرچه دشمن ما دیکته می کرد، در لیست انتخاباتی دیکته می کردند.
 
می رسد روزی که هرچه فریاد داریم سر توسوهای داخلی می زنیم و می
قضاوت ساده ترین کار است ...
برای همین است که انسان ها قضاوت میکنند ...
تو که مرا نمیشناسی ، چگونه میتوانی خودخواهانه مرا نقد کنی؟!
تو که از چیزی خبر نداری ، چگونه میتوانی به راحتی حکم بدهی ؟!
دنیا را هرکسی از منظر خودش میبیند ...
درسته دنیا تاریکِ تاریک است ... من هیچ گاه نخواستم که کسی را اذیت کنم که حال اینگونه مرا مورد قضاوت قرار دهی ...
حال هرچه میخواهی بگو و هرچه میخواهی فکر و قضاوت کن ...
یاعلی !
 اسفند
 هر چه سرد، هرچه سخت اما در پی اش بهاری هست
 درست مثل زندگی که روزهای سختش هرچه طاقت فرسا اما در گذر است..
. آدم ها می آیند با خودشان شوق می آورند، 
امید و رشته های نازک دلبستگی رشته ها که طنابی ضخیم شد
 از ترس به دام افتادن میروند از آنها کوله باری می ماند پر خاطره
 و دلبستگانی که در خاطره ها جا می مانند...
 فراموشی گره کوری ست که به دست زمان باز میشود
 اسفندِ رابطه ات در گذر است
 خاطره ها را دَرس کن و بهار را با حال دیگری آغاز کن
 #پریسا_زا
حمایت دختران مصطفی رحماندوست از پدر
بعد از جنجالهایی که برای مصطفی رحماندوست سر یک شعر درست شده است، دخترانش متنی در صفحه اینستاگرام خود منتشر کردند:
پدر مهربانم، این روزها، با جمله های رکیک و تعبیرهای خشن، نسبتِ زن ستیزی و تبعیضِ جنسیتی را به تویی می دهند که سی و پنج سال پیش، روزها و ساعات کاری ات را طوری تقسیم کردی که در خانه، ما سه دختر کوچکت را نگهداری کنی که همسرت مجبور به ترک شغلی که دوستش داشت نشود .
 می گفتی که هربار خدا دختری به تو دا
دلِ مِرگان می‌خواست برخیزد و برود روی گونه‌ی پسرش را دزدانه ببوسد . اما چیزی مثل لایه‌ای نامرئی مانعش می‌شد . از اینکه محبت خود را بنمایاند شرمنده بود . مِرگان چنین بود . مهر خود را نمی‌توانست به‌سادگی بازگو کند . عادت نداشت . شاید چون بروز دادن عشق ، فرصت می‌خواهد . گه‌گاه هم اگر مِرگان گرفتار قلب خود می‌شد ، ثقل خشک و خشنی سد راهش بود . پس بیانِ مهر گویی خود بیگانه‌ترین خصلت او شده بود . گرچه جوهر مهر ، عمیق‌ترین خصلت مِرگان بود . به‌جای ه
سرگشته و حیرانم زین بازی جان‌فرساپیدا و کرانم نیست زین عشق کران‌فرسا سامان خراباتی در چشم تو می‌بینمپیمانه لبالب ده ای جان جهان‌فرسا ساقی چو تویی باید تا مست ز پا افتدافتانم و خیزانم زین جام نهان‌فرسا تا تاج دهی جان را تاراج دهی جان راما باج خراباتیم ای تیر کمان‌فرسا راهیست که سامانش بیکاری و بیماری‌ستما کار نمی‌جوییم ای کار امان‌فرسا زین دام رهایی نیست، جز راه تو راهی نیستما قسمت صیّادیم زین صید روان‌فرسا تا باد بهار آورد طوفان
رندم و شهره به شوریدگی و شیدائی
شیوه ام چشم چرانی و قدح پیمائی

عاشقم خواهد و رسوای جهانی چکنم
عاشقانند به هم عاشقی و رسوائی

خط دلبند تو بادا که در اطراف رخت
کار هر بوالهوسی نیست قلم فرسائی

نیست بزمی که به بالای تو آراسته نیست
ای برازنده به بالای تو بزم آرائی

شمع ما خود به شبستان وفا سوخت که داد
یاد پروانه پر سوخته بی پروائی

لعل شاهد نشنیدیم بدین شیرینی
زلف معشوقه ندیدیم بدین زیبائی

کاش یک روز سر زلف تو در دست افتد
تا ستانم من از او داد شب تن
بازآمدم چون عید نو، تا قفل زندان بشکنموین چرخ آدم‌خوار را، چنگال و دندان بشکنم
از شاه بی‌آغاز من، پران شدم چون باز، منتا جغد طوطی‌خوار را، در دیر ویران بشکنم
ز آغاز عهدی کرده‌ام، کاین جان فدای شه کنمبشکسته بادا پشت جان، گر عهد و پیمان بشکنم
امروز همچون آصفم، شمشیر و فرمان در کفمتا گردن گردن‌کشان، در پیش سلطان بشکنم
روزی دو باغ طاغیان، گر سبز بینی غم مخورچون اصل‌های بیخشان، از راه پنهان بشکنم
چون در کف سلطان شدم، یک حبه بودم کان شدمگر در
امروز کار رنگ اتاق بالا رو تموم کردم
حالا بعدا عکسشو میذارم
واسه زبان هم
در طی یه حرکت ضربتی یهو به سرم زد تعیین سطح آنلاین بدم
12 تومن پیاده شدم :(
بعد رفتم کتاب سطحی که افتادم رو نگاه کردم
90 فاکینگ تومن :/
گفتم برو عمو من نود تومنم کجا بود واسه یه کتاب زپرتی
گفتم برم بگردم دست دومش رو پیدا کنم
دیدم یه سایت نو شو با تخفیف میده 40 تومن
بسی شک کردم
آخه کتابه واسه خود انتشارات جنگله و انتشارات میده63 تومن
حالا چجور اینا میدن 40؟
هیچی دیگه
بی پولی اجازه
ما را به غم هزاره بتوان دیدندر ظلمت شب ستاره بتوان دیدن گر رحمت عاشقان به جایی گیردآن آینه را دوباره بتوان دیدن آن سایه که دیده‌ای ز من هیچ نبوداین نور به انتحاره بتوان دیدن آن شعله‌ی جان من تو را آتش زدآخر تو مرا چه کاره بتوان دیدن آهنگ تو را شنیده بودم پنهانآن صورت خوش هماره بتوان دیدن معنای من از چنان توئی پنهان نیستبادا که ورای استعاره بتوان دیدن  حلمی به تو مستی طریقت بخشیدپیمانه به یک اشاره بتوان دیدن
موسیقی: Henry Purcell - The Indian Queen
نگرانم، ولی چه باید کرد
عشق، دلواپسی نمی فهمد
درد من، خط ِ میخی است عزیز
درد من را کسی نمی فهمد...
بغض کردن میان خندیدن
تکیه دادن به کوه ِ نامرئی
خسته ام از ضوابط عُــرفی
خسته ام از روابط شــرعی
 
هیچ کس، هیچ کس نمی داند
به نگاهت چه عادتی دارم
هیچ فرقی نمی کند دیگر
اینکه با تو چه نسبتی دارم
تف به هرچه اصــول، هرچه فـُـروع
تف به هرچه ثواب، هرچه گـــُـناه
توی تاریک خانه ی دنیا
عقل جن ّ است و عشق بسم الله
چشم هایت نگاه خیسم را
مثل ِ برق سه فاز میگیرد
حسادت را مکر زنان می‌دانند و غیرت را زینت مردان؛ اما تو هرچه دلت می‌خواهد نامش را بگذار.
هرچه باشد، از عجایب زندگی من هم این است که از هر شب پیچیدن بوی ادکلنت در راهروی خوابگاه، آن هم در این موقع شب، می‌سوزم. از دیدنت با او، از فکر بودنت با او می‌سوزم. از صمیمیت بین‌تان می‌سوزم. از این‌که هنوز هم نمی‌فهمم رابطه‌تان صرفا دوستانه است یا ماجرای خاصی بین‌تان برقرار است هم می‌سوزم. حتی این‌که مطمئنم هیچ حسی نسبت به تو ندارم و تو را از روی خود
فکر نورانی
دلم می خواهد فکری نورانی داشته باشم.. فکر نورانی چیست ؟ اول فکر تاریک را بشناس .آنهـایی که هرچه برایشـان آیه و روایت بخـوانیم و مـوعظه کنیم و هرچه قـدر پنـد و انـدرز و نصـیحت کنیم، هیـچ فایـده ای برایشان نداشـته باشـد. فکر تاریک
ادامه مطلب
شهر آزادگان رحیم آبادمیدرخشد به شرق گیلان شادقلب جنگل و روح دریاهاستهرچه دارد محلّه ی زیباستپل رود است جاری اندر شهرمی رود تا خزر تو را به سفرچهره ها شاد و مردمی خندانآبروی تمامی ایراناهل علم و تلاش و دانائیمقتدر ، مظهر توانائیعشقشان رشد دانش و فرهنگبوده با جهل دائماً در جنگیک محل دارد آن که بالنگاستعشق و شور و نشاط من آنجاستدر بهاران به نبش چارم منساکنم از برای گل چیدنقطب گردشگری سفیدابهپاتوق آفتاب و مهتابهجای زیبای اشکور لشکانهرچه دید
آقاجون عادت داشت غذایش را در ظرف مشترک با من بخورد. دفعه اول غذا تخم مرغ بود. خیلی بچه تر از آنی بودم که بتوانم تحلیل اجتماعی کنم. یک تکه از تخم مرغ مانده بود که من نصف کردم و خوردم. آن نصف باقیمانده را آقاجون نصف کرد و خورد. این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه اندازه بند انگشت تخم مرغ ته ظرف مانده بود. هیچکدام از ما یکباره آن تکه را نمیخورد و برای نفر بعدی نصفش را میگذاشت.ناگهان چنان کشیده محکمی زیر گوشم نواخت و گفت: توله سگ! همیشه پدر به فرزند میبخش
عالم ز برایت آفریدم گله کردیاز روح خودم در تو دمیدم، گله کردیگفتم که ملائک همه سرباز تو باشندصد ناز بکردی و خریدم،گله کردی جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور از هرچه که نعمت به تو دادم، گله کردی گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم بر بخشش بی منت من هم گله کردی با این که گنه کاری و فسق تو عیان استخواهان توأم، تویی که از من گله کردیهر روز گنه کردی و نادیده گرفتم با اینکه خطای تو ندیدم، گله کردی صد بار تو را مونس جانم طلبیدم از صحبت با مونس جانت، گله ک
 
یکی از آن روزها، بچه ها شروع کردند به گریه و بهانه گرفتن. غذا می خواستند. گرسنه بودند. چند تکه نان خشک که از روز قبل مانده بود، دست زن ها دادم و گفتم: «به آب بزنید تا نرم شود و بدهید دست بچه ها».
 
نان خشک را آب زدند، تکه تکه کردند و دست بچه ها دادند. اما بازهم صدایشان بلند بود. به آنها که نگاه کردم، دلم گرفت. موهاشان خاکی و به هم چسبیده بود. لباس های کهنه شان، از رنگ و رو افتاده بود. زن ها از روی ناچاری به من نگاه می کردند و کمک می خواستند. خودشان هم
میدانید فکر میکنم نیمه ی گمشده  همان کسی ست که میتوانی جلویش هرچه که ناراحتت میکند بگویی و از آن نترسی که برای کمبود هایت روزی سرزنشت کند یا بخاطر ضعف هایت تورا رها کند . بتوانی جلویش هرچه را که خوش‌حالت میکند بگویی و نترسی که احمق و ساده لوح خطاب شوی. و بتوانی به راحتی در مورد احمقانه ترین چیز ها حرف بزنی و نترسی که مبادا روزی بخاطرش مسخره شوی.
برای همین هم نیمه ی گمشده وجود خارجی ندارد و همه ی آدمها همیشه رویایش را دارند.
دو داده خداست که تا از دست نرود آدمی آن دو را نبیند!:
تن درستی (صحّت) و آرامش (الأمان)
نعمتان مجهولتان: الصّحت و الأمان
این روز و شب ها که فقط ایثارگرترین انسان های زمین سرِ کار و کوشش و مقابله با مأمور نادیدنی و جلوناگرفتنی هستند و باقی مردمان کُلّ جهان در رُعبی بی نظیر در طول تاریخ بشر هستند آدمیان، این کلام آخرین فرستاده و «پیام»آور خدا را می شود که درک کنند و بادا به حال آدمیان که بیدار شوند و به «خود» بازگردند و مسیر جز این که تا کنون طی ایده
سردارشهید حاج علی شوشتری
دیروز از هرچه بود گذشتیم و امروز از هرچه بودیم،آنجاپشت خاکریز بودیم واینجا در پناه میز،دیروردنبال گمنامی بودیم وامروز مواظبیم ناممان گم نشود،جبهه بوی ایمان می دادواینجا ایمانمان بو می دهد.
بارالها، نصیرمان باش تا بصیر گردیم ، بصیرمان کن تا تا ازمسیر برنگردیم وآزادمان کن تا اسیر نگردیم.
 
این که مسیح می‌گوید: «من دردِ شما را به دوش می‌کشم.» چه معنی‌ای دارد؟
درد: به زبان‌آمدنِ گره، و لب‌گشودنِ عقده.
پس مسیح می‌گوید: «من گرهِ شما را به زبان درمی‌آورم و عقده‌ی شما را لب باز می‌کنم. یعنی درونی‌ترین حفره‌های شما را از آنِ خودم می‌کنم. و آن وقت که همگیِ شما از آنِ من شدید، من نه شما را و دردِ شما را، بل‌که دردِ خودم را و خودم را (که حالا تمامِ شماست) به دوش می‌کشم.»
حس می‌کنم که این نوشته را هرچه زودتر باید تمام کرد. صورتِ این گزا
 
اسفند هر چه سرد،هرچه سخت اما در پی اش بهاری هستدرست مثل زندگی کهروزهای سختش هرچه طاقت فرسااما در گذر است!آدم ها می آیند با خودشان شوقمی آورند،امید و رشته های نازک دلبستگیرشته ها که طنابی ضخیم شداز ترس به دام افتادن میرونداز آنها کوله باری می ماندپر خاطره و دلبستگانی که در خاطره ها جا می مانند...فراموشی گره کوری ست که به دست زمان باز میشوداسفندِ رابطه ات در گذر استخاطره ها را درست کن،و بهار را با حال دیگری آغاز کن!
«در حال از آن وحشت‌آشیان برگشت و خواست تا هم بدان راه بازگردد.
عزمم درست گشت کز اینجا کنم رحیل / خود آمدن چه بود؟ که پایم شکسته باد!چون خواست که بازگردد، مرکب نفخه طلب کرد تا برنشیند؛ که او پیاده نرفته بود و سوار آمده بود. مرکب نیافت، نیک شکسته‌دل شد. با او گفتند که: ما از تو این شکسته‌دلی می‌خریم!قبض بر وی مستولی شد؛ آهی سرد برکشید. گفتند: ما تو را از بهر این آه فرستاده‌ایم!»«او با زبان حال می‌گفت:
هرگز نشود ای بت بگزیده‌‌ی من / مهرت ز دل و خ
 ابن بکیر از امام صادق ع پرسیدم ایا مومن به جذام و پیسی  و امثال ان مبتلا میشود  فرمود مگر بلا مومن جز برای مومن نوشته و ثابت شده است   امام صادق ع. فرمود مومن نزد خدا خدا ارجمند است تا انجا که اگر بهشت را با هرچه در انست از خدابخواه. باو عطاکند بدون انکه از ملک او چیزی کم شود وکافر نزد خدا خوار و پست است تا انجاکه اگر دنیا را با هرچه در انستاز خدا خواهد باو دهد بی انکه از ملکش چیزی کم شود و خدا بوسبله بلا از بنده مومنش دلجوبی کند چنانکه. مسافر یا
ما را رها کنید در این رنج بی‌حساب
با قلب پاره پاره و، با سینه‌ای‌ کباب
عمری‌ گذشت در غم هجران روی‌ دوست
مرغم درون آتش و، ماهی‌ بُرونِ آب

حالی‌ نشد نصیبم از این رنج و زندگی‌
پیری‌ رسید غرق بطالت، پس از شباب

از درس و بحث مدرسه‌ام حاصلی‌ نشد
کی‌ می‌توان رشید به دریا ازین سراب؟

هرچه فرا گرفتم و، هرچه ورق زدم
چیزی‌ نبود غیر حجابی‌ پس از حجاب

هان ای‌ عزیز! فصل جوانی‌ بهوش باش!
در پیری‌ از تو، هیچ نیاید بغیر خواب

این جاهِلان که دعوی‌ ارشا
بسم ربّ
الشهداء و الصدیقین ^.^
بسم الله الرحمن الرحیمالّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم^.^
فقط قبلش پیلیز اخماتونوبازکنید اخمالونخونید (شهد آب  ماه عسل)
 
هر که در این بزم مقربتر است؟
 
(ازاتاق فرمان اشاره میکنن ماچ موچ بیشترمیطلبد)
 شکلک ماچ ماچ ماچ ماچ پیلیز(ماما دایه)
موج
مچی
بریدکنارسایه سرتون داره میاد سایه ای نشید هه 
آبی بچید
ازاتاق فرمان اشاره میکنن تولد دوبارمون خیلی مبارکدست جیغ اهورا به افتخارهممون
کنگاورای کهن شهر مسمی به وفا کنگاورمردمت شهره به احسان و سخا کنگاورسحر آکنده بود همچو بهار قمصرکوچه پس کوچه ات از باد صبا کنگاورغم تسلی تو در ازمنه دور به حسنداده شهزاده افسرده،شفا کنگاورفصل گرما سرِجوی تو بغایت دلچسبحق به تو از کرمش داده چه ها کنگاورغلغل چشمه و آوای نی چوپان هادور و اطراف تو را داده صفا کنگاوریاد بادا زعمارت،دره چال و کاریزآن همه سبزه و گل رفت کجا کنگاور؟در سراب فش و ماران و کبوتر لانهچه گواراست تو را لطف خدا کنگاورمی برد
کنگاورای کهن شهر مسمی به وفا کنگاورمردمت شهره به احسان و سخا کنگاورسحر آکنده بود همچو بهار قمصرکوچه پس کوچه ات از باد صبا کنگاورغم تسلی تو در ازمنه دور به حسنداده شهزاده افسرده،شفا کنگاورفصل گرما سرِجوی تو بغایت دلچسبحق به تو از کرمش داده چه ها کنگاورغلغل چشمه و آوای نی چوپان هادور و اطراف تو را داده صفا کنگاوریاد بادا زعمارت،دره چال و کاریزآن همه سبزه و گل رفت کجا کنگاور؟در سراب فش و ماران و کبوتر لانهچه گواراست تو را لطف خدا کنگاورمی برد
او معتقد است که در هزاره فعلی آگاهی بیشتر از جهان پیرامون مساوی است با فشار عصبی بیشتر. هر چقدر از وقایع و رخدادهای بیشتری باخبر می‌شود افسردگیش عمیق‌تر و امیدها و آرزوهایش بی‌رنگ و لعاب‌تر می‌شود. هرچه اسناد و حقایق منتشرنشده تازه‌تری افشا می‌شود از قضاوت‌ها و تصورات پیشینش سرافکنده‌تر است و در کج‌فهمی و زودباوری خود را مستعدتر می‌یابد. هرچه در مطالعات موردی جلوتر می‌رود از بلاهت برداشت‌های پیشینش وحشت‌زده‌تر می‌شود. هر چه به ف
هوالمحبوب 
توی عکس دست چپت را زده‌ای زیر چانه‌ات، با آن کت و شلوار مکش مرگ ما، با آن فکل کراوات با آن انگشتری که جا خوش کرده در انگشت دوم دست چپت، دلم را زیر و رو می‌کنی، زور می‌زنم گریه کنم، کامم تلخ می‌شود، بغض هجوم می‌آورد ولی از اشک خبری نیست، شاید اشک‌ها یک جایی تمام شده‌اند یک جایی وسط عربده های پشت تلفن، یک جایی وسط زخم زبان‌های اس ام اسی، یک جایی وسط گودالی که تنهایی حفرش کردی، یک جایی وسط آیه یاس خواندن ها، جایی وسط طوفانی که به ج
جمعه هاآرامشی سوی وصال مهدی است/شیعه دائم منتظربهرجمال مهدی است/هست طاووس بهشتی حضرت صاحب زمان/مسلمین راافتخاری از جلال مهدی است/دشمنان حضرت اومثل شمرو حرمله/ذلت آنان به عالم درقتال مهدی است/شیعه رابایدکه باشداهل اصلاح درون/هرچه می خواهی سعادت درسوال مهدی است/ازوجود اوهمیشه میرسد لطف وکرم/هرچه دارداهل عالم لطف ومال مهدی است/تاظهوریوسف حق گام آخرمانده است/عالم پراز عدالت درخیال مهدی است/
دیده ام در یک شب تاریک راز
گور بود و من در آن بودم دراز
فرق بسیاری میان من و من
مثل فرق بانماز و بی نماز
بندگی میکردم از روی ریا
بوده ام از ذلّت خود سرفراز
هر بدی را مرتکب در خلوتم
باطنی مسموم ، ظاهر سروناز
هرچه گفتم هرچه کردم با نظر
از حقیقت دور ، در بند مجاز
چون اسیری که شدم گُم در خودم
کفر و ایمان کار و کسبم ، یک نیاز
یک تصادف روشنی شد در دلم
عبرتی آورد با خود کارساز
بندگی از سر گرفتم ، بنده ام
میکنم از نفس و شیطان احتراز
باقیش را من نمیدانم دگر
زراره گوید-خدمت امام باقر ع بودم مردی از اهل کوفه از انحضرت راجع بقول امیرالمومنین ع و هرچه خواهید از من بپرسبد هر چه از من بپرسید شما خبر دهم سوال کرد حضرت فرمود هیچ کس علمی ندارد جز انچه از امیرالمومنین ع اسفاده شده مردم هر کجا خواهند بروند بخدا علم درست جز اینجا نیست وبا دست اشاره بخانه خود کرد مقصود خانه وحی و نبوتست نه خصوص خانه ملکی انحضرت  توصیح این عبد البر در کتاب استیعا خود گوید هیچ کس از صحابه جز  علی بن ابیطالب نگفت هرچه خواهید از
امام باقر ع فرمود چون دختر یزد گرد  در ا نزدعمر اوردند دوشیزگان مدینه برای تماشای او سر میکشیدند  وچون وارد مسجد شد مسجد از پرتوش درخشان گشت  کنایه از اینکه اهل مسجد از قیافه جمال ان دختر شادمان و متعجب کشتند عمر باو نگریست دختر رخسارخود را پوشیدو گفت اف بیروج بادا هرمز وای روز گار هرمز سیاه شد عمر گفت این دختر مرا ناسزا میگوید و بدو متوجه شد امیرالمومنین ع بعمر فرمودتو این حق نداری باو اختیار ده که خودش مردی از مسلمین را انتخاب کند و در سهم
و هرچه فشار دولت و ستم‌گستران و
استثمارگران شدیدتر باشد ، به همان
اندازه لذایذ جهان ماورایى که دین
معرفى مى‌کند ، رنگین‌تر است !
#زیگموند_فروید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
حضور موثر اولیا در کنار مربیان و دبیران بی شک در رشد و بالندگی دانش آموزان نقش بسزائی دارد و این همکاری و تعامل  به حل بهتر مشکلات دانش اموزان و شناسایی هرچه دقیق تر خصوصیات و توانایی های آنها و فراهم نمودن زمینه مناسب برای رشد و ترقی هرچه بیشتر آنها کمک می نماید .به این  جهت برآن شدیم تا بستری را برای تعامل و آشنایی بیشتر اولیا با دبیران و هنرآموزان فراهم نمائیم 
19 آذر 98
شعار ما
هر فرزند نوائی
                  یک شهروند  شاد  هدفمند  و مسئول
 
نام کتاب : نرگس 
نویسنده : رحیم مخدومی
انتشارات : سوره مهر
توضیحات :
این کتاب سختی های زندگی برای افراد مذهبی دوره قبل از انقلاب است که دختران در مدارس نمی توانستند پوشش مناسبی داشته باشند برای همین از مدرسه اخراج می شدند و دیگر نمی توانستند به تحصیل و پیشرفت خود ادامه بدهند و یا نمی توانستند عقاید درست خود را داشته باشند این کتاب روایت گر زندگی دختری به نام نرگس و برادرش اسماعیل است و دارای ۲۷۱ صفحه و مناسب گروه سنی ( ج و د ) یا همان سال های چها
ایدز که یکی از بیماری های ویرانگر دنیای امروزی است توسط ویروس نقص ایمنی انسانی یا HIV (اچ آی وی) ایجاد می گردد.ویروس اچ آی وی با ورود به بدن می تواند به بیماری AIDS و یا سندروم نقص ایمنی منجر شود. علائم HIV متفاوت اند و بسیاری از مردم تا سال ها بعد از ابتلا، هنوز نمی دانند به این بیماری مبتلا شده اند. در حالی که دانستن علائم این بیماری می تواند در تشخیص هرچه سریع تر بیماری مفید باشد.
ما در اینجا ۱۰ علامت شایع بیماری ایدز را بررسی خواهیم کرد. در صورتی ک
خیلی احمقانه‌ است اگر فکر کنید روزی فراموشش می‌کنید و کنار دیگری همه آن عاشقانه‌هایی که با او تصور کرده‌اید را همراه این یکی زندگی می‌کنید. فوتوشاپ که نیست سر این را بذارید روی بدن آن یکی‌ و زندگی شیرین شود. هرچه بگذرد شاید آن احساس اولیه از تب و تاب بیفتد و سردتر بشود ولی به ناگزیر تلخ‌تر هم خواهد شد...
گریه هم بر غم این فاصله مرهم نشود
مثل یک قهوه که از تلخی آن کم نشود
روز و شب پیش همه روی لبم لبخند است
تا حواس احدی جمع به بغضم نشود
نفیسه مو
به نام حضرت دوست که هرچه داریم از اوست
امروز بعد از چند روز تعطیلی رفتم سرکار ، و به معنای واقعی سرِکار رفته بودم
چون در روز تعطیل رسمی بعد از 13 بدر کسی برای خرید به بازار نمی آید(حداقل مشتریِ مربوط به کار ما نیست)
خلاصه ساعت 3 رضایت ارباب رو با تماس تلفنی جلب کردم و به امید غذای ِ گرمِ مامان پز ، روانه خانه شدم.
اما دریغ از حضور مادر در خانه و دریغ از غذای گرم.
باید کاری میکردم.بنابر این ساعت 4 دست به کار شدم. تصمیم گرفتم کاری کنم که بتونم خروجی کا
دیشب شب حر بود به ماه قمری و فرداش به شمسی صبح بیست و سه، چهار یا باز مگر چه فرقی می‌کند؟ هرچندسالگی من که هرچه بوده‌ام حر نبوده‌ام. سحر تا شام و سحر امروز و شب اما چقدر گیج و منگ بود. از معلقِ پل صدر تا ماهِ نیمه‌جانِ خروجی تونل نیایش که ترک موتورِ رو به سوی ارغوان سوم غربی روان بودم و روانه، تا ظهرش که پیچ‌های داغ‌ِ آسفالت‌های لواسان را می‌راندم و امشبی که امام‌ علی را تا انتها سرد شدیم، تا افسریه و بعد دوباره چهارراه اسدی، که هر صبح سپید
هرچه بیشتر فکر میکنم میبینم فرق بزرگی ست میان من و اویی که گرسنگی ونداشتن اجبارِ همیشگی اش است ! هرچقدر که ننوشم نبینم ، بازهم این ترازو هم سان نمیشود، خیال ویرانی یک شب او ، به اندازه ی تمامی سی روز من و توست که بی تشویش از فردا سحر میشود. . .واقعیت از این قرار است، تنها فقر نیست که آدم را بیتاب میکند ، سخت است بی رویایی از فردا شب را به صبح برسانی وقتی نداشتن ، اجبار هر روز و هرسال تو باشد !هرچه بیشتر فکر میکنم میبینم روزه ی من ، تنها روزه ی نخورد
به طور اتفاقی دو کتاب ظاهرا متفاوت را در چند روز گذشته خواندم. اولی «سفر به دور اتاقم» نوشته‌ی «اگزویه دومستر» از نشر ماهی که اخیرا از نمایشگاه کتاب یزد خریده بودم و دومی «حواس پرتی مرگبار» نوشته‌ی «جین واینگارتن» که به عنوان هدیه‌ی همراه فصلنامه ترجمان به دستم رسیده بود.
ماجرای کتاب نخست که در سال ۱۷۹۴ نگارش شده از این قرار است: افسری جوان در دوئلی پیروز می‌شود و دادگاه او را به ۴۲ روز اقامت اجباری در اتاق خودش محکوم می‌کند. او از این فرص
Autres temps autres
mœurs.
روز نو روزی نو.
La raison du plus fort
est toujours la meilleur..
اراده قوی تر همیشه مرجح است.
Quand on n, avance pas
on recule.
هرکس جلو نرود عقب میرود.
Coûte que coûte.
هرچه بادا باد.
Il n,est pire eau que
l, eau qui dort..
باید از آب زیر کاه پرهیز کرد.
Étre entre  l, enclume 
et le marteau.
درمیان پاک و سندان واقع شدن.
A beau mentir qui vient
de loin.
جهان دیده بسیار گوید دروغ.
Autres temps autres
mœurs.
روز نو روزی نو.
La raison du plus fort
est toujours la meilleur..
اراده قوی تر همیشه مرجح است.
Quand on n, avance pas
on recule.
هرکس جلو نرود عقب میرود.
Coûte que coûte.
هرچه بادا باد.
Il n,est pire eau que
l, eau qui dort..
باید از آب زیر کاه پرهیز کرد.
Étre entre  l, enclume 
et le marteau.
درمیان پاک و سندان واقع شدن.
A beau mentir qui vient
de loin.
جهان دیده بسیار گوید دروغ.
مداوا با فراموشی!

حاج آقا کوچصفهانی که یکی از اعیان و ملاکین کوچصفهان بوده است نقل می کند:

« مدتها به بیماری قند شدیدی مبتلا بودم و گاهگاه ضعف بر من مستولی می شد. تا
آنکه سفری به آستان امام هشتم علیه السلام کردم و در صحن مطهر به همان ضعف و
رخوت شدید دچار شدم.
یکی از خدام آستانه، مرا به جناب شیخ هدایت کرد. چون
خدمت آن بزرگمرد رسیدم و حال خود را شرح دادم، حبّه قندی مرحمت کردند و
فرمودند:
« بخور، بسیاری از امراض
در طول سالهای عمرم همیشه تلاش کردم و به نظرم جز دسته ادم های پرتلاش محسوب میشم.
اما تموم این سالها همیشه به خودم گفتم استعداد چیز دیگه ای .... ادم های با استعدادی رو توی این سالها دیدم که چیزی رو که من در طی روزها یا هفته های یا حتی ماهها میخوندم یا مینوشتم یا طراحی میکردم یا میساختم در عرض چند روز یا هفته میتونستن انجام بدن. به خودم میگفتم هرچه قدر ضعیف باشم میمونم توی این مسیر ... این چیزی که من میخام و براش حاضرم از خیلی از چیزیهای زندگی بگذرم. گ
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد ، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
«بادا» مباد گشت و «مبادا» به باد رفت
«آیا» ز یاد رفت و «چرا» در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو
 
از هم بپاشانم به آسانی، مهم نیست
این ها برای هیچ طوفانی مهم نیست
 
آغوش من مخروبه‌ای رو به سقوط است
دیگر برایم عمق ویرانی مهم نیست
 
با درد خنجر، درد خار از خاطرم رفت
بعد از تو غم‌های فراوانی مهم نیست
 
یک مُرده درد زخم را حس می‌کند؟ نه!
دیگر مرا هرچه برنجانی مهم نیست
 
دار و ندارم سوخت در این آتش اما
هرچه برایم دل بسوزانی، مهم نیست
 
هرکس که با ایمان به راهی رفته باشد،
دیگر برایش هیچ تاوانی مهم نیست
 
حالا چه خواهد شد پس از این؟ هرچه باشد!
ای
اینو فهمیدم که این گروه از ادما وقتی از سد سخت رد شدن جذابیتشون از دست میدن و شروع میکنن ب خزعبلات تکراری گفتن
اینجا همه زیادی شبیه هم شدن
جوری ک با شناخت کامل ی نفر میشه رفتار یکی دیگه رو تو اینده نزدیک حدس زد ک این هم خوبه ،هم بد
بده چون کسل کنندس زندگی‌ت رنگاشو از دست میده
خوبه چون احتمالا شکست و ضربه خوردنت کمتره

اینجا خلاقیت مرده و برا احیا کردنش اصلا تلاش نمیکنن و تنها چیزی ک براشون اهمیت داره جواب مطلق درسته و اگه اشتباهی باشه مسخره و ط
طبق معمول داشتم توی زندگی داداش محسن فضولی میکردم که جایی خواندم مهریه همسرشان، خانم زهرا عباسی به این صورت بوده: 
یک سکه به نیت یگانگی خدا، پنج مثقال طلا به نیت پنج تن، 12 شاخه گل نرگس به نیت امام زمان(عج)، 14 مثقال نمک به نیت نمک زندگی، 124 هزار صلوات به نیت تعداد پیامبران و حفظ کل قرآن با ترجمه. 
چشمت روز بد نبینه! خواستم از قافله جا نمانم! وان نوتم را باز کردم و شروع کردم به نوشتن. از هر عدد مقدسی که به ذهنم رسید، مضایقه نکردم. نیستی ببینی هنوز ن
یاحق...
خیلی وقت ها، با مسائلی رو به رو می شویم که هرچه فکر می کنیم که چه شد که این طور شد، به نتیجه ای نمی رسیم! با خود می اندیشیم که نکند فلان کار را درست انجام ندادم یا زمانی که کار تمام شد، دوباره راه رفته را بررسی نکردم و فکرهایی این چنین!
گاه حتی گام را فراتر می گذاریم و فکر می کنیم که نکند کسی را ناراحت کرده ایم و قلبی شکسته ایم و مشکلِ پیش رو، عقوبت آن دل شکسته است!
گاهی در جستجوهایمان، سرنخ مشکلات را پیدا می کنیم و درصدد رفع آن برمی آییم و گ
 
بد نیست نکاتی را که در ادامه مطرح می شود، برای استفاده هرچه بهتر از کولر به خاطر بسپارید. این روزها با گرم تر شدن هوا نصب یا راه اندازی دوباره کولرهای آبی رونق گرفته است.بسیاری از شهروندان سرویس و راه اندازی کولر را خودشان انجام می دهند و عده ای هم ترجیح می دهند کار را به کاردان بسپارند. با این حال، بد نیست نکاتی را که در ادامه مطرح می شود، برای استفاده هرچه بهتر از کولر به خاطر بسپارید. _ هر چه مسیر کانال کشی کولرهای آبی پر پیچ و خم و طولانی
این سرگردانی، این بی تو بودن، این تنهایی، سخت است. امانمان را بریده است ولی امیدمان را نه.
 
روزها می‌گذرند و ما همینطور غرق می‌شویم، نه که امروز نجات پیدا کنیم و فردا باز غرق شویم، نه، هی غرق‌تر می‌شویم. انگار هرچه دست و پا می‌زنیم در جهت عکس حرکت می‌کنیم. به دنبال یک دستیم، یه دست راه‌گشا یک دست گره‌گشا یک دست نورانی.
 
آسمان با تمام وسعت بر ما تنگ شده و زمین انگار از دستمان خسته‌ است. نکند او هم دلش تنگ است؟ نکند او هم هرچه دست و پا می‌ز
در کشاکش نگاه و لبخند و خیال، در خواهش نوازش و مضراب انگشتانی که میلغزیدند، سر میخوردند و ضرب
میگرفتند بر سازی که تشنه نواختن بود. شدیم هم قدم. هم راه. هم نفس. تاب میخوردیم
بر نبودمان از آن همه بند که بنده‌مان کرده بود از پیش. گفتیم هرچه بادا باد. دل
بستیم به ضریح نگاه هم. بیشتر که گذشت، برف که بارید، چشمانمان، خاطراتمان، وجودمان،
دعا و یادهامان، زمزمه‌هامان و دستانمان، شدند عشقه هایی پیچیده در هم. شدیم پناه
دیگری. پلک روی پلک، قلب روی قلب. رو
بسم الله
سلام هدهدجان،
سیمرغ می نویسد:
داشتم به کار دنیا می اندیشیدم. هرقدر که پیش می رویم داشته های مختلفی از دنیا را تملک می کنیم.
وقتی کودکیم تنها دارایی مان پدر و مادر و سلامت جسم و جانمان است.
اما آرام آرام دنیا روی خوشش را به ما نشان می دهد.
کم کم پر و بال می گیریم. مال و اموالی جمع می کنیم. خانه ای می خریم. خانواده تشکیل می دهیم.
فرزند می آوریم. کاری می کنیم و خلاصه حسابی دنیا پای ما بند خودش می کند.
آرام آرام وقت دل کندن از دنیای ساخته مان، پ
((به نام خداوند مهربان))
 
مثل کبریت کشیدن در باد ، زندگی دشوار است. 
من خلاف جهت آب شنا کردن را مثل یک معجزه باور دارم!
آخرین دانه ی کبریتم را می کشم در باد... هرچه باداباد...
 
((سهراب سپهری))
                                    
 
 

                       
درحالیکه دونالدترامپ درکلیساداشت ازکشیش که اهل تجاوزجنسی بود درخواست مینمودکه خداوندگناهانش بابت کشتاردرایالات متحده بواسطه آزادی سلاح و جنگ های نابخردانه راببخشاید.تلفن او زنگ خورد.ملانیابودوازاوخواسته بود هرچه زودتربیایدچون ایوانکاوملانیادچاردیابت بودندوپمادزخم پای افراددیابتی در ایران ساخته شده بودانهافرمول این دارووحتی امتیازساخت این دارو که در دست ایران بودرانداشتندوبه مرور زمان باخطر قطع انگشتان پا مواجه میشدند.
دونالدگ
در هرجای حاشیه ایستاده باشم یا هرجای متن، فرقی نمی کند. فصل ها عوض می شوند.این را سایه روشن عبور ابرها برشیشه های نورگیر می گوید. برگ های گل های  گلدان های پنجره ها. این همه واژه، این همه اگرها و اما ها، واژه هایی از اعماق سال ها و قرن ها، واژه هایی کهن که تو عاشقشان هستی و من سرگردانشان. بی بضاعتی من، سکوت من، بهانه های من، بیهودگی های روز، هراس های شب، به قاعدگی های آدم ها، بی قاعدگی های من، روزگار پریشان خاطری ها، این همه ها! چه فرقی می کند. فص
‌ویکتور اوربان، نخست‌وزیر مجارستان روز چهارشنبه پس از دیدار با ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه اعلام کرد کشورش آماده است هرچه سریعتر به پروژه خط لوله گاز روسیه به اروپا موسوم به ترک استریم (TurkStream) بپیوندد.
او در جریان این دیدار که در بوداپست برگزار شد، تاکید کرد حضور در این پروژۀ استراتژیک برای مجارستان یک اولویت است. آقای اوربان گفت: «ترک استریم برای ما یک اولویت است. هرچه سریعتر به آن بپیوندیم، بهتر است.»
تا کنون گاز روسیه از مسیر اوکر
سلام
چهارشنبه رسید ایران.. خیلی خبر خوبی بود و من دل تو دلم نبود که ببینمش اما خب گفتم ادمی که از سفر میاد یه چند روزی زمان نیاز داره برای ریکاوری!
همون چهارشنبه تلفنی صحبت کردیم و قرار شد تو هفته اینده باهم هماهنگ شیم و قرار بذاریم.. اما خب من خیلی دلتنگش بودم..
دیروز از ظهر با بچه ها بیرون بودیم و مشغول خرید برای یکی از بچه ها .. و چون شب اول ماه رجب بود گفتم برای غروب بریم حرم حضرت عبدالعظیم زیارت..
رسیده بودیم اونجا و مشغول زیارت بودیم که تلگرام
            بگفتم من ز آن یک باغ گردو       که دعوت می نمود حامد به اردو
گذشت از آن زمان چندین و چند سال        دقیق تر گویمت پانزده و اند سال
در این مابین آن سال تا به الآن                 بی افتاد اتفاقات فراوان
ببستند درب آن افزار ماشین                    فروختند هرچه افزار هرچه ماشین
به جای آن همه دستگاه و افزار                شده آن هر دو سالن همچو انبار
تمام کارگران و کارکنانش                        برفتند جای دیگر از
قفل ضد سرقت غیر قابل رویت و غیر قابل دسترس بی نظیر ساخت شرکت هیوندایی کره این امنیت را برای شما فراهم خواهد نمود
غیر قابل رویت و دسترس برای افراد غیر 
امنیت بالا با 250.000.000کد مختلف 
ظاهر زیبا و بدنه ی فلزی مستحکم 
کاربرد دو گانه ی برق و باطری 
دارای 4 ریموت کنترل و قابل افزایش تا 16 ریموت کنترل
نصب آسان وسریع 
برای دریافت این محصول بی نظیر و امنیت هرچه سریعتر منزل یا محل کار خود هرچه سریعتر تماس حاصل فرمایید 
09051577346 
علی حیدری 
هو
میخواستم یک رنگ جدید رژ لب بخرم. و یک کانسیلر. هر دو هم تخفیف خوب و درست درمان خورده بودند. برای من که با این اوضاع گرانی دستم به خرید رژلب های چند صد هزار تومانی نمی رود انصافن خوب بود. اما هرچه فکر کردم نتوانستم خیلی قاطع تصمیمم را بگیرم. چند بار فکر کردم مگر این رژ لب های توی کشو چه ایرادی پیدا کرده اند که یکی جدیدتر میخواهی؟ مگر کانسیلر چقدر اهمیت دارد برای تو که نه سیاهی دور چشم داری و نه میخواهی هر روز هر روز آرایش کنی؟ اصلن از کجا معلوم
در خرابات نشستن، راندن و به خویش خواندن. این کجی‌ها راست کردن،‌ این دروغی‌های راست‌نمای تباه. آن تباهی‌ها آتش زدن و در دم آتشین خویش فرو دادن، و آنگاه برآوردن چون بالهای فرشتگان.
این ابلیسکان به ابلیسی خویش واگذاشتن، آن نکومردان به نکومردی خویش. تا شرّی و نکویی روزی هر دو از خویش ملول آیند و راه حقیقی بجویند. 
خسته و ملول و زار، آنگاه که روح به آستانه رسد، حقیقت کمر می‌شکند و غبار راه از پاهای تاول‌بسته می‌ستاند و مرهم می‌نهد و بر زخم‌ه
بسم الله الرحمن الرحیم
بنا را براین میگذارم که این آخرین ماه رمضان عمرم باشد
غم تمام شدنش آنقدر عمیق است که خواب را از چشمانم ربوده ...با اینکه خواب را هم عبادت محسوب میکند اجباری میخواهد مقربم کند...
خدای بینظیریست دیگر چیکارکند؟چطور به زور بغلم کند؟
دلم ازهمین الان برای این شهر تنگ میشود برای این ضیافتی که نظیر ندارد...
اضطراب از دست دادن و بهرمند نشدن دارم...
انگار هنوز مناجات شعبانیه در خونم جریان دارد
الهی فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَق
شعر میلاد نور 
محمود شاهرخى (جذبه)
 امشب شب فرخنده میلاد نور است
بى پرده نور غیب مطلق دَر ظهور است‏
  امشب عیان گردید آن سرّ نهانى
کو خواند بر موسى حَدیث لن ترانى‏
امشب به بزم قدس، شورى عاشقانه است
لاهوتیان را از طرب بر لب ترانه است‏
نخل مراد انبیاء امشب ثمر داد
شاخ امید اولیاء بالید و بر داد
  در کارگاه غیب، نقشى تازه بستند 
امشب کتاب شرع را شیرازه بستند
بشکفت امشب سرّ حق در جان نرگس
سر زد گل توحید از دامان نرگس‏
سر زد ز بُرج غیب و از شرق حقی
 
Directx دایرکت ایکس نرم افزاری از شرکت بزرگ مایکروسافت است که برای اجرای هرچه بهتر بازی ها و ویدئو ها کاربرد دارد . بسیاری از ما نرم افزار Directx را به هنگام نصب بازی های مختلف بر روی سیستم خود مشاهده کرده ایم . تکنولوژی های مختلفی که در هر نسخه از نرم افزار دایرکت ایکس به کار رفته باعث بالا رفتن کیفیت ساخت و پردازش بازی ها شده است . از این رو برای اجرای هرچه بهتر بازی ها و نرم افزار های مختلف نیاز به به روزترین نسخه از نرم افزار Directx کاربرد دارد.
ا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها